سه‌شنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۵


بيا ز سنگ بپرسيم
درون اينه ها درپي چه مي گردي ؟
بيا ز سنگ بپرسيم
که از حکايت فرجام ما چه مي داند
بيا ز سنگ بپرسيم
زانکه غير از سنگ
کسي حکايت فرجام را نمي داند
هميشه از همه نزديک تر به ما سنگ است
!نگاه کن نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگباراني
گيرم گريختي همه عمر
کجا پناه بري ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه هاي غريبانه ام ببخشاييد
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور دلي که مي شود از غصه تنگ
مي ترکد چه جاي دل که درين خانه سنگ مي ترکد
در آن مقام که خون از گلوي ناي چکد عجب نباشد
اگر بغض چنگ مي ترکد
چنان درنگ به ما چيره شد که سنگ شديم
دلم ازين همه سنگ و درنگ مي ترکد
بيا ز سنگ بپرسيم
که از حکايت فرجام چه میدانی؟