جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

وقتی که آمدی تو
وقتی که آمدی تو ، عطر ستاره آمد
در قلب تار آوا ، شوری دوباره آمد
***
وقتی که آمدی تو ، چشمان لاله تر شد
از مقدم صدایت ، خاک ترانه زر شد
***
وقتی که آمدی تو ، بلبل کناره ای رفت
بر تلخی نوایش ، در بهر چاره ای رفت !
***
وقتی که آمدی تو ، باران شعر بارید
صد بوته ی ترانه ، از قلب خاک رویید
***
وقتی که آمدی تو ، افسرده ی خزان رفت
فریاد سرخ امید ، تا مرز بیکران رفت
***
وقتی که آمدی تو ، عشق از تو جلوه گر شد
مجنون ز مست چشمت ، مست و خرابتر شد
***
وقتی که آمدی تو ، عالم به سجده افتاد
از رمز و راز هستی ، یکباره پرده افتاد
***
وقتی که آمدی تو ، بانگ بشارت آمد
ستار با هزاران علم و اشارت آمد

شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۵

يك صدا براي منو يه دوستت دارم براي تو
يك نگاه براي منو يه دنيا قشنگي براي تو
يه بوسه براي منو يه آغوش مهربوني براي تو
يه جاي بزرگ تو قلبت براي منو يه خونه به اندازه همه دنيا براي تو
يه لبخند مهربون براي منو يه عاشق همزبون براي تو
دستهاتو بده به من تا پروانه شم
بيا با هم بپريم كه از الان همه آسمون براي تو

پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۵

به مناسبت درگذشت خواننده خوب کشورمان ناصر عبداللهی
دل من يه روز دل به دريا زد و رفت
پشت پا به رسم دنيا زد و رفت
پاشنه كفش فرار رو بر كشيد
آستين همت رو بالا زد و رفت
يه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توي شيشه فردا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره كرد
نامه فرداها رو تا زد و رفت
حيووني تازه آدم شده بود
به سرش هواي هوا زد و رفت

جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۸۵

هر کس بخواهد مملکتش آباد شود خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش آباد شود مملکتش خراب می شود
يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش

یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۵

جمعه ای دگر

جمعه ای دگر
بُغض‌ در گلو،پلك‌ بسته‌ام‌
عصر جمعه‌ است، دل‌ شكسته‌ام‌
از وصال‌ تو،دل‌ نمي‌كنم‌
طعنه‌ها ولي،كرده‌ خسته‌ام‌
كوچه‌ را ز شوق،صُبح‌ رُفته‌ام‌
در خيال‌ خود بارها، راز گفته‌ام

باز شد غروب،تو نيامدي،دل‌ گرفته‌ام‌

مانده‌ ديدة‌ ام اشكبار،منتظر به‌ دشت‌
منتظر به‌ راه،جمعه‌ هم‌ گذشت‌

شهسوار من‌
باز خسته‌ام
‌دل‌ شكسته‌ام
‌سينه‌ پر ز آه‌
هر دو ديده‌ تر
دل‌ پر از اميد
تا مگر رسد
جمعه‌اي‌ دگر
يا كه‌ يك‌ خبر

كاش‌ در غمت،مي‌شُدم‌ شهيد
يا نوازشي،از تو مي‌رسيد
بي‌تو از جهان،دل‌ گسسته‌ام
‌حرفِ اين‌ و آن،كرده‌ خسته‌ام‌

مثل‌ سينه‌ام
‌پُر ز ناله‌اند
كوه‌ و دشت‌ و رود
ميخ‌ و سنگ‌ و چوب
‌طور ديگري‌ است
جمعة‌ غروب‌

توي‌ شهر ماـ شهر كينه‌ها
توي‌ آسمان‌،توي‌ سينه‌ها
دود و دود و دود
زودتر بيا شهريار من
‌زودِ زودِ زود

شهسوار من‌
باز خسته ام
دل‌ شكسته‌ام
‌مي‌نهم‌ دگر،سر به‌ كوه‌ و دشت
‌شنبه‌اي‌ رسيد،جمعه‌اي‌ گذشت‌